امروز کلا کار نکردم

فقط دختر گل خونه بودم و کدبانو

 

صبح بیدار که شدم لباس پوشیدم رفتم سالن و ابروهای پاچه بزی ای رو که تقریبا 3 ماهه گذاشتم بیاد و پر شه و بهش دست نزدمو سر و سامون دادم

اونقدری پر شده بود که آرایشگر محترم تونست اون مدلی که مد نظرم بودو از توش در بیاره، میگفت مدل شاه عباسی برداشتم برات شکل مینیاتورا شدی

خلاصه ش کنم هزار الله اکبرم باشه خلاصه

 

از سالن که بیرون اومدم رفتم کوروش که دستمال حوله ای واسه آشپزخونه و دستمال رومیزی واسه اتاقم بگیرم

از سری قبل که تو اون یکی زیستگاهم رفته بودم کوروش و یه عالمه لوبیا و ماش و اینا گرفته بودم، یه بن کد تخفیف بهم دادن و گفتن این فاکتورو نگه دار و بین4تا12آبان بیای دوباره خرید بهت 4 تومن تخفیف میدیم

منم یه هفته س دستمال حوله ای نگرفتم تا 4 آبان شه

اونوقت به صندوقداره میگم آقا بر اساس این فاکتور من باس 4 تومن تخفیف داشته باشم

فاکتوره رو نگاه میکنه میگه خانوم شما باس 12 تا 22 آبان مراجعه کنی واسه خرید و اونم تو همون شعبه ای که این فاکتورو واست صادر کرده

یعنی یه جوری احساس شکست اقتصادی کردم که واسه جبرانش تو اون بازه شده برم بیسکوییت مادر و ویفر رنگارنگ بگیرم آ ولی میرم و از تخفیف چهاااااررر تومنم استفاده میکنم

تازه شم دستمال رومیزی ای که میخواستمو نداشت فقط حوله ای گرفتم

سر راه خونه قصد کردم برم شیر محلی بگیرم که تو راه یکی رو دیدم که تو اون سرما رو زمین دراز کشیده بود

رفتم نزدیکترین کافی شاپ و امیدوار بودم غذام تو منوشون باشه، خداروشکر ساندویچ داشت ولی

گفت تا حاضر شه بیست دقیقه ای طول میکشه چون اولین سفارش غذاس و سرده اجاق و از این حرفا

گفتم مهم نیست و اوکیه و رفتم واسه خودم پشت یه دونه از میزا نشستم

من از نشستن تو فضای کافه ها لذت میبرم

خیلی زیادم لذت میبرم بخصوص وقتی موسیقی قشنگی تو فضاش بپیچه

ولی خب بخاطر بحث کالری و اینکه من کربوهیدراتامو میشمرمو مصرف میکنم و اینا راستش زیاد کافه نمیرم

و تازه کافه رفتن تنهایی خب گاهی یجوریه دیگه. بگذریم.

منتظر که بودم یه دختر پسری اومدن میز روبرویی

دختره عین ش_ا بود قیافش ولی دو سه درجه داغونتر

داشتم با ا_ن چت میکردم که همون لحظه بهش گفتم یکی اومده جلوم شبیه فلانی

به اصل جمله م واکنش نشون نداد

گفت مگه کجایی؟ گفتم کافه، گفت باکی؟ وقتی فهمید تنهایی رفتم کلی ذوق کرد که کسی رو جایگزینش نکردم و تنها رفتم

گفتم حال میکنی بهت خیانت نکردما

گفت خییییلی(دقیقا 4 تا ی)

ساندویچم حاضر شد  گرفتم و برگشتم بدو بدو اونجایی که آقاهه دراز کشیده بود که دیدم نیست

از یکی که تو ماشینش رو به روی اون محل نشسته بود پرسیدم ببخشید شما آقایی که اون روبرو دراز کشیده بود رو ندیدین که کی و از کدوم طرف رفت؟ که در کمال یبوست گفت اصلا نمیدونم کی رو میگی و بعد انگار کش وصل کرده بودن به گردنش سریع سرش رفت تو گوشیش

یه سر و چشمی چرخوندم که دیدم تو چمنای وسط بلوار وایستاده

ذوق مرگ شدم و دویدم سمتش و ساندویچو بهش دادم

یارو کلید کرده بود توروخدا نرو مادرم مریضه بهم پول بده

احساس بدی بهم دست داد خیلی بد

دروغ گفتم، بهش گفتم پول همراهم نیست ببخشید و کیسه رو دادم دستش و با سرعت ازش دور شدم و وسط خیابون بودم که صدام کرد، همون جا وایسادم و برگشتم نگاش کردم، گفت دستت درد نکنه، گفتم نوش جان و دویدم سمت لبنیات محلی ه که شیر بگیرم

از قبل اسنپمو واسه درخواست آماده کرده بودم و سر کوچه که رسیدم درخواستو زدم

تا شیره رو بکشه و حساب کنه و اینا رسید ماشین و برگشتم خونه

راستی قشنگه بگم که تقریبا چند ماهی هست واسه خریدام خیلیییی مواظبم کیسه نگیرم از فروشنده ها

یا باخودم کیسه پارچه ای میبرم یا از خونه و سطل کیسه ها کیسه پلاستیکی میبرم و بازم برش میگردونم به همون سطل کیسه ها

شیرو آوردم خونه و جوشوندم

و باقیش باشه واسه پست بعد


مشخصات

آخرین جستجو ها